محبوبه قلی پور کارشناس ارشد محیط زیست
همگام با افزایش جمعیت جهان، مسالهی تامین غذای انسانها و “امنیت غذایی“ اهمیت بیشتری پیدا میکند. کشاورزی را میتوان ضروریترین راه برای بقای انسان دانست، اما باید توجه کرد که در عینحال یکی از اصلیترین مولفههای برهمزنندهی تعادل بومشناختی در جهان و دارای ردپای عظیم زیستمحیطی است.
کشاورزی ازطریق مصرف سموم شیمیایی و کودها، استفادهی نابخردانه از اندوختههای آبی/خاکی، تخریب گونهگونی زیستی، تولید گازهای گلخانهیی و فشار بر منابع تجدیدناپذیر طبیعی، سبب کاهش توان زیستپالایی در کرهی زمین میشود. از طرفی بهعلت بحران انرژی، مقابله با تغییرات اقلیمی، افزایش هزینهی نهادههای کشاورزی، تامین امنیت غذایی پایدار و حفظ منابع پایهی کشاورزی، حرکت بهسوی کشاورزی بدون سموم و کودهای شیمیایی یک ضرورت است.
از آنجا که بشر بهدنبال تولید محصول بیشتر و بهتر بوده، همواره سعی کرده دسترسی هرگونه عوامل تهدیدکنندهی خارجی را به گیاهان پرورشیافته در کشاورزی ازبین ببرد؛ بنابراین درطول قرنهای متمادی روشهای مختلفی را مثل استفاده از سموم کشاورزی جهت کنترل این عوامل تهدیدکننده بهکار برده است. با افزایش جمعیت، شهرسازی و پیدایش علم کشاورزی، انسان حریمهای خصوصی موجودات زندهی دیگر را در اختیار خویش قرار داد. بسیاری از گونهها قادر به رقابت با انسان نبودند و حذف شدند، و بسیاری دیگر نیز با وی همزیست شدند؛ اما این همزیستی تبدیل به نبردی دایمی بین حشرات و انسان شد.
انسان با تولید بیشتر محصولات کشاورزی، امکانات بیشتری را در اختیار انواعی از حشرات قرار داد که با گذشت زمان، به رقیبی غذایی برای وی تبدیل شدند، پس بشر نام آنها را “آفت” گذاشت! البته در صنعت کشاورزی علاوهبر حشره هرنوع گیاه، ویروس، باکتری، قارچ یا هر عامل پاتوژنی که برای محصولات کشاوزی مضر باشد، آفت شناخته میشود که برخی از بیمهرگان (بندپایان، کرمها، شکمپایان و نرمتنان) و مهرهداران (پرندگان، دوزیستان و پستانداران) و گونههای بهاصطلاح غیربومی و مهاجم نیز در این دسته قرار میگیرند. این درحالی است که همین زیستمندانی را که آفت نامگذاری کردند، زمانی در تعادلی بینظیر در طبیعت میزیستند و هیچگاه جمعیت آنها از حد طبیعی فراتر نمیرفت.
در نظام طبیعت هر موجود زندهیی که جمعیت آن از مرز تعادل عبور کند میتواند تبدیل به دشمنی برای موجودات زندهی دیگر شود؛ ولی طبیعت با مکانیزمهای درونی خود تعادل را برقرار می کند. بدینوسیله همهی بومسازگانها (اکوسیستمها) و در نتیجه کرهی زمین در چرخهیی طبیعی، حیات خود را حفظ میکند. ولی با دخالت بشر این نظم برهم خورده و حیات کرهی زمین و موجودات زندهی ساکن در آن با مخاطراتی جدی روبهرو میشود که متاسفانه در بسیاری از موارد برگشتپذیر نیست. اکنون باید دید که آیا از منظر «بوممحوری» اطلاق واژهی “آفت” برای زیستمندان صحیح است؟
در طبیعت حتا کوچکترین موجودات زنده نقشی برعهده دارند و همچون حلقههایی از زنجیر هستند که حذف هرکدام از آن حلقهها، عملن باعث جدایی ارتباط میان اکوسیستمها و به تبع آن نابودی تدریجی آنها و مرگ کرهی زمین میشود.
بسیاری از انواع گیاهان تنها وابسته به گونههایی خاص از حشرات برای باروری خود هستند، پس حذف حتا یک گونه باعث اختلال در نظم طبیعت میشود. برخی از حشرات مثل سوسک و مگس (رُفتگران طبیعت)، با قراردادن تخمهایشان درون اجساد درحال فساد، پساز مدتی تولد نوزادانی را سبب میشوند که از بقایای اجساد تغذیه میکنند و باعث پاکسازی طبیعت از آلودگی و بیماریها میشوند.
“آفت”، “مهاجم”، “مضر”، “هرز”، “موذی” یا “مخرب” بودن موجودات زنده بسته به نوع دیدگاهی است که درمورد آنها وجود دارد. زمانیکه در گفتمان علمی و عملی از این تعابیر مصطلح بهره میگیریم، فرایند شیطانسازی را بهوجود میآوریم که از نظر اخلاقی نادرست است، چراکه اغلب منجر به کشتار ناعادلانهی موجودات زندهی مورد بحث میشود. برای مثال بهرهگیری از سموم کشاورزی درجهت دفع آنچه که آفت مینامیم، علاوهبر تاثیرات نامطلوب فراوان بر سلامت تولیدکنندگان و مصرفکنندگان، اثرات جبرانناپذیری بر “موجودات غیرهدف” و “تنوع زیستی” میگذارد و از نظر اخلاقی ناموجه است.
با اینحال این فرض کلی قابلقبول است که گونهیی که جمعیتش از حد تعادل خارج شده میتواند به گونههای دیگر آسیب بزند؛ اما صرفنظر از استدلال فوق، بیارزشساختن سیستماتیک حیات حیوانی، عملی است که از نظر اخلاقی موجه نیست، چراکه بهطور فلسفی، همهی دارندگان حیات دارای ارزش ذاتی هستند.
همچنین استفاده از لغات ذکر شده، انسانمحور است زیرا زمانیکه گونهیی برای انسان مفید بهحساب میآید، حتا اگر اثرات زیستمحیطی منفی داشته باشد، هیچ برنامهیی ازسوی دولتها برای کاهش آنها وجود ندارد. درواقع کشتار جمعی این موجودات زنده به بهانهی حفظ محیطزیست شوخی و توجیه نخنمایی بیش نیست! بنابراین به این دلایل اصلی و اساسی از منظر «بوممحوری» (ecocentrism) و برپایهی «اخلاقیات زیستی» (Bioethics) ما باید به استفاده از کلماتی چون هرز، آفت، مهاجم و… خاتمه دهیم.
- استعمال این واژگان انسانمحور است.
- تاثیرات غیراخلاقی و خشونتی که از استعمال این لغات ترویج میشود.
- وقتی برای حل مشکلات محیطزیست، حیوانات را هدف قرار میدهیم، بهراحتی از این احتمال که این مشکلات توسط انسانها ایجاد شدهاند، چشمپوشی میکنیم.
- اگر صِرف افزایش جمعیت و گذشتن از حد تعادل در گونهیی، این حق را به ما بدهد که آن را آفت نامگذاری کنیم، با این فرض انسان نیز یک آفت مهم در زمین و تهدیدکنندهی اصلی حیات است و میتوان جمعیت او را با کشتن کم کرد!
اما نکته اینجاست که طبق دادههای «سازمان غذا و کشاورزی ملل متحد» (فائو)، تلفات سالانهی ناشی از انواع آفات کشاورزی در سراسر جهان تقریبا ۲۵-۲۰ درصد از تولیدات بالقوهی محصولات غذایی جهان را تحتتاثیر قرار میدهد. بنابراین آسیبزدن این مهمانان ناخوانده به محصولات کشاورزی، پذیرفتنی است. اما سوال مهمی که مطرح میشود این است که اگر در ادبیات مصطلح خود در مورد آفتها و گونههای مهاجم تجدیدنظر کنیم، همچنین به استفاده از سموم کشاورزی پایان دهیم، آیا برای تهیهی غذای انسانها در زمین، روشی جایگزین برای تولید، حفظ و سلامت محصولات کشاورزی وجود دارد که هم اخلاقی و هم پاسخگوی نیازهای جامعهی بشری باشد؟ یکی از پاسخهای قاطعانه به این سوال، «کشاورزی زیستی» (bio farming / organic farming) است. کشاورزی زیستی نوعی کشاوری است که در تولید و فرآوری محصولات آن از کودهای شیمیایی، سموم، هورمونها و دگرگونیها و دستکاریهای ژنتیکی استفاده نشود و همهی مراحل تقویت زمین، کاشت و برداشت با استفاده از نهادههای طبیعی (همچون کود زیستی، کمپوستها، ریزاندامگان کارا یا EM و حشرات سودمند) استوار است و بر فرآیند بومشناسانه، تنوع زیستی و چرخههای سازگار با شرایط محلی تاکید دارد. درواقع سیستم مدیریتی جامعی است که در آن کیفیت و کمیت محصولات از تولید تا فرآوری و انتقال به مصرفکننده، سلامت خاک، گیاه، حیوان، انسان، میکروارگانیسمها و سیارهی زمین بهعنوان موجود زنده درنظر گرفته میشود.
در این نوع کشاورزی، اصول اکولوژیکی و محیطزیستی، اصول عدالت و روابط اجتماعی، احترام به مخلوقات و پایداری زیستی مدنظر است. اما هدایت کارگزاران کشاورزی به اینسمت، نیازمند تغییر نگرش و مهارت است. به بیانی دیگر این امر در درجهی اول مستلزم شناخت «کشاورزی زیستی» و در درجهی دوم آموختن روشهای بهکارگیری آن است. در این شیوهی جامعنگر، از خصوصیات کلیدی اکوسیستم تقلید، و بازتاب آن در طبیعت بهطور کلی محاسبه میشود. بنابراین مدیریت جامعنگر ضامن آن است که تمدن درطول زمان باقی و پیوسته خواهد ماند و «اخلاقیات زیستی» حفظ خواهد شد. به گفتهی «راشل کارسون»، “هرچه بهوضوح توجه خود را به شگفتیها و واقعیتهای جهان معطوف کنیم، تمایل ما برای نابودی کمتر خواهد شد“.