نویسنده : ایراندخت صالحی ،پژوهشگر توسعه پایدار
این روزها که موضوع حمایت از حقوق حیوانات به یک سوژه ی داغ و همه گیر تبدیل شده، حاشیه های بسیاری نیز بوجود آورده است. از جمله واکنش برخی از هموطنان بدین مضمون که تا حقوق انسانها یا همان حقوق بشر استیفا نشده و در ابعاد گسترده نقض می شود آیا لازم است به مساله حیوانات بپردازیم؟ علت این رویکرد را شاید بتوانیم در وجود بحران های متعدد و موازی در کشورمان جستجو کنیم، مثلا مسئله کودکان کار، زنان سرپرست خانوار، فقر و حاشیه نشینی، بیکاری جوانان، و … و ده ها موضوع و بحران انسانی و اجتماعی که در حال حاضر بلاتکلیف و لاینحل باقی مانده است
در نگاه اول اینطور به نظر می رسد که مسائل ِ حقوقیِ مربوط به انسان ها مثلا حقوق شهروندی، حقوق کودکان، و به طور کلی حقوق ِ بشر نسبت به سایر معضلات معاصر در اولویت قرار دارند و در چنین شرایطی حیوانات چه جایگاهی دارند؟
اولا لازم به تاکید است که این صورت مساله با خلط ِ جایگاه انسان و جایگاه حیوانات در مجموعه ی “زیست جمعی” و روابط سازمند بین تمام موجودات زنده ، سعی دارد حقوق ِ هر موجود زیستمندی را به نفع ِ گونه ی (به ظاهر) برتر مصادره کند. در حالیکه این نگاه سطحی و مغالطه آمیز با جدا سازی ِ نقش ِ هر یک از اجزای طبیعت، و قائل شدن به یک سلسله مراتب به همان فاجعه ای ختم می شود که امروز در جهان شاهدیم و آن انقراض و نابودی بیش از یک میلیون گونه در طی مدت زمانی کوتاه به دست بشر است. آنها که اهمیت ِ حضور حتی یک میکرو ارگانیسم را در تعادل و توازن اکوسیستم های طبیعی نمی دانند یا انکار می کنند، همان هایی هستند که از بحران ها و آسیب های محیط زیست فریادشان به هوا بلند است و دنبال مقصر می گردند.
از نفی وجود حیوانات گرفته تا نقض حقوق آنها، با طیفی از دیدگاه ها مواجهیم که یا فاقد آگاهی از جایگاه حیوانات هستند یا پای منافعی مادی درمیان است. دراین میان مهمترین نظریه در زمینه ی خشونت روز افزون در جوامع بشری مطرح شده است که غالب صاحب نظران منشاء آن را حیوان آزاری، نسل کشی، و خشونت علیه حیوانات می دانند. اگر حقوق ِ انسانها توسط خود انسانها نقض می شود (که در این تردیدی نیست) علت غایی و ریشه ی آن را در کجا باید جستجو کرد؟
عادی سازی خشونت در جامعه، بی تفاوتی و کاهش حساسیت به خشونت و رفتارهای بیرحمانه، و به خصوص در مورد حیوانات، حیوانات اهلی و حیوانات شهری، با هر استدلال و توجیه و بهانه ای از جمله با استناد به برتری حقوق انسانها، ما را هر چه بیشتر در دور باطل ِ سوژه های بلاتکلیف گیر می اندازد. رفتارهایی از انسان معاصر سر می زند که در حیات وحش مطلقا مشاهده نمی شود. با این حال، وجود چنین رفتارهایی اصل موضوعیت حقوق بشر را نفی نمی کند، همچنانکه حقوق حیوانات را نیز در تعارض با حقوق انسان قرار نمی دهد. چه بسا، آشتی انسان با حیات وحش، و با طبیعت و محیط زیست، نیاز به مبارزه برای حقوق بشر را کاهش دهد.
چشمها را باید شست … جور دیگر باید دید.