ناگفتههای تنها محیط بان قطع عضو کشور

کمتر کسی است که نام محیطبان «سید امین هادیپور» یا داستان او را نشنیده باشد؛ محیطبانی که حین ماموریت در پاسگاه محیطبانی مورد اصابت گلوله متخلفان قرار گرفت و پای خود را از دست داد اما به گفته این محیطبان با گذشت بیش از یک سال نه تنها جانبازی او احراز نشده بلکه موفق به تهیه پروتز مورد نظرش و دریافت خسارت یا بیمه بابت نقص عضو نشده است.
مردان سربی

«مردان سربی» روایت ۲۰۰ محیطبانی است که در راه دفاع از محیط زیست کشور همچنان با زخمهای عمیق و گلولههای سربی در بدن در مناطق چهارگانه به حفاظت از یوزپلنگ ایرانی، خرسهای قهوهای، کبک سر به زیر، یوزهای در معرض انقراض و کل و بزهای خودنما مشغولند.
روزهای خانه نشینی /گفتگوی جام جم با سید امین هادیپور محیط بان گتوندی

تقویم زندگیاش دو قسمت شده است؛ دو قسمت متفاوت از هم، روزها و لحظههایی که شبیه هم نیستند. یک قسمت روزهای قبل از 26فروردین ۹9 است؛ یعنی تمام آن روزهایی که او به عنوان محیطبان به محیطزیست کشورمان خدمت میکرد، بخش دوم زندگیاش اما از همان شب روز بیست و ششم فروردین شروع شده و هنوز هم که هنوز است، ادامه دارد؛ از لحظهای که شلیک یک گلوله برای همیشه پای راستش را از او گرفت.
آیا سید امین هادیپور زیاده خواه است؟

سازمان محیط زیست قول داده بوده که بهترین پای هوشمند را در اختیار سید امین هادیپور قرار دهد تا بتواند دوباره به سر کارش برگردد، اما متأسفانه چند روزی است فضا به سمتی پیش رفته است که انگار هادی پور زیاده خواهی میکند. در حالی که از سید امین هادی پور پس از قطع پایش خواسته شد که پروتزهای پای موجود در بازار را بررسی کند و خودش پای مورد نظرش را انتخاب کند و وی با سه شرکت مذاکره کرده و در نهایت یک پای پروتزی هوشمند مطابق با استانداردها انتخاب کرده است.
سید امین هادی پور و پایی که شکارچیان با بی رحمی از او گرفتند+ویدیو

خواسته اش زیاد نیست میخواهد یک پای مصنوعی هوشمند را جایگزین پای خودش کند همان پائی که شکارچیان به ناحق و با بی رحمی تمام از او گرفتند او عاشق طبیعت است میخواهد باز دوباره به دامان طبیعت بازگردد و از حیات وحشمان حفاظت کند
پایی که جا ماند/ روایت محیطبان خوزستانی از حمله مسلحانه شکارچیها

تمام کانکس پر از خون شده بود و به نوبت به من حمله میکردند، وقتی هم که آخرین رمقم را جمع کردم و گفتم که مسلح نیستم و کلید گاوصندوق را ندارم با مشت و لگد به بدن نیمهجانم افتادند که با همشیفتیت تماس بگیر بیاید! آنها دنبالش میگشتند، میخواستند او را بکشند!